معنی فنچ خانگی

حل جدول

فنچ خانگی

سینه سرخ


فنچ

پرنده ای کوچک تر از گنجشک

پرنده‌ای کوچکتر از گنجشک


پرندگان خانگی

فنچ

فرهنگ معین

فنچ

(فِ) [انگ.] (اِ.) پرنده ای کوچک تر از گنجشگ، دارای منقاری کوتاه و نیرومند.


خانگی

منسوب و مربوط به خانه، آن چه در خانه تهیه کنند، حیوانی که در خانه نگهداری شود. [خوانش: (نِ یا نَ) (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

فنچ

(زیست‌شناسی) پرنده‌ای دانه‌خوار، کوچک‌تر از گنجشک، و با پرهای سفید، خاکستری، یا رنگارنگ،
(صفت) [عامیانه، مجاز] کوچک،


خانگی

مربوط به خانه: لوازم خانگی،
ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است: کبوتر خانگی، مرغ خانگی،
تهیه‌شده در خانه: نان خانگی، شراب خانگی‌ام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ‌ای رفیق توبه وداع (حافظ: ۵۹۰)،

لغت نامه دهخدا

خانگی

خانگی. (اِخ) نام فرستاده ٔ قیصر روم است به خسروپرویز. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).

خانگی. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی) متعلق و منسوب بخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). ج، خانگیان: غریو از خانگیان وی و اهل حرم برآمد. (تاریخ بیهقی).
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم.
خاقانی.
از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. (سندبادنامه ص 338).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی.
سعدی.
شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم.
حافظ.
|| خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی، کنایه از شراب خانگی:
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی.
حافظ.
- سرکه ٔ خانگی، سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی، شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد:
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع.
حافظ.
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش.
حافظ.
|| سر بخانه. غیر ولگرد. مقابل بازاری:
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری.
سعدی.
|| اهلی. حیوان دست پرورده. مقابل وحشی. (ناظم الاطباء):
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.
سعدی (طیبات).
|| هم منزل. یک خانه. قرین در منزل:
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.
منوچهری.
|| یگانگی:
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است.
|| (اِ) نان در خانه پخته. || قسمی از کلیچه است. || ماکیان. || گنجشگ. || روسپی. قحبه. فاحشه. (ناظم الاطباء).


خانگی محال

خانگی محال. [ن ِ م َ حال ل] (اِ مرکب) جنده خانه. زناخانه. فاحشه خانه. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

خانگی

متعلق و منسوب بخانه

فارسی به ایتالیایی

خانگی

domestico

مترادف و متضاد زبان فارسی

خانگی

منسوب ومربوط به‌خانه، خانوادگی، اهل خانه، شوهردار، خانه‌پرورد،
(متضاد) بازاری، خانه‌زاد، اهلی، دست‌پرورد،
(متضاد) وحشی، درونی، داخلی،
(متضاد) بیگانه، خودی، خودمانی،
(متضاد) غریبه

فارسی به عربی

خانگی

داخلی، عائله، محلی، محلی الصنع

معادل ابجد

فنچ خانگی

814

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری